جدول جو
جدول جو

معنی تحریص نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

تحریص نمودن
(دَ)
ترغیب نمودن. حریص گردانیدن. آزمند نمودن. در شغف انداختن: و چون سال عمر به هفت رسید مرا بر خواندن علم طب تحریص نمودند. (کلیله و دمنه). رجوع به تحریص شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ دَ)
گرم پرسیدن. برخورد خوش نمودن: دمنه بدید که شیر در تقریب گاو... ترحیب می نماید. (کلیله ودمنه). شتر به ترحیبی تمام نمود. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
دوری نمودن. بیزاری نمودن: بحکم این مقدمات از علم طب تبرّی مینمودم. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ)
حریصی نمودن. حرص زدن: چندان حرص نمود که مر او را ارسلان خان فروگرفت و چنان برادرزادۀ محتشم را بکشت. (تاریخ بیهقی ص 197)
لغت نامه دهخدا